سيد محمدرضا طباطبايي نسب، عطر انتظار، ص 155.
«..... جوان خيلي آرام و متين به مرد نزديك شد و با لحني موأدبانه گفت : ببخشيد آقا! من مي تونم يه كم به خانوم شما نگاه كنم و لذت ببرم؟
مرد كه اصلا توقع چنين حرفي را نداشت و حسابي جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و ميان بازار و جمعيت، يقه جوان را گرفت و عصباني، طوري كه رگ گردنش بيرون زده بود، او را به ديوار كوفت و فرياد زد: مرديكه عوضي، مگه خودت ناموس نداري گ... مي خوري تو و هفت جد آبادت … خجالت نمي كشي؟
… جوان امّا، خيلي آرام، بدون اينكه از رفتار و فحش هاي مرد عصبي شود و عكس العملي نشان دهد، همانطور موأدبانه و متين ادامه داد: خيلي عذر مي خوام فكر نمي كردم اين همه عصبي و غيرتي شين، ديدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه ميكنن و لذت مي برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگيرم كه نامردي نكرده باشم … حالا هم يقمو ول كنين، از خيرش گذشتم.
مرد خشكش زد … همانطور كه يقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زير چشمي زنش را برانداز كرد … »
بله غيرت مردان امروزي گويا به فراموشي سپرده شده است يا شايد چيزي به نام غيرت سالهاست كه از ميان رفته است. بي غيرتي و بي بند و باري به اوج خود رسيده است و طلوع زيباي بندگي و خوش غيرتي غروب كرده است.
آيا اين غروب را طلوعي دوباره است؟!!!
اي دوست به خودت برگرد به همان طلوع زيبايي ها.
برگرفته از ثبت مصالب اعضا سايت تبيان