پناه من تو اي طلوع بي همتا ، مي داني گرفتگي دلم ز چيست؟ از آن رونق پر كسبي كه به نگاه تير آلود هوس در آميخته است.
از كدامين سرود صدايت كنم، تو كه نزديكتر از من به مني.
مي داني ولي باز صدايت مي كنم، خسته دلم از اين ناداني هايي كه منتسب به علم و شكوفايي شده، متنفرم از اين جهل و بي تقوايي كه منتسب به نيكي و زيبايي شده.
چه كنم با كدام زبان فرياد كشم كه زبانم را در گلويم بريده اند.
كدام اشتباه ملموس تر از اين است؟
از تو مي پرسم! كدام اشتباه ملموس تر از اين است؟
جهل+ايمان ضعيف + غفلت= علم و زيبايي
اين است فرمول گمراهي و فساد و جنايت!
همه مي نگرند كه با بي بند و باري ، چقدر زيبايند و فهميده اند و با شخصيت !!!
واقعا عجيب است نه!!!
نمي دانند كه همه گناه است و گناه!
واقعا غير از اين است؟!!!
بي بند و باري، بي حجابي، بي نمازي و فجيع ترين كارهاي خود را روي حساب با شخصيتي و فهميدگي مي گذارند. و حال آنكه نمي دانند كه عين ..... .
حال اي عزيز محترم قدري تامل كن. در اين دنياي زهر آلود كمي ركاب انديشه ات را به من بسپار . خواهي فهميد كه حق با من است.